همه ما هر روز، بارها و بارها اضطراب را تجربه میکنیم. وقتی راننده بیملاحظهای درست در نزدیکی ما، روی ترمز میزند، وقتی صدای ناگهانی انفجار از کوچه بغلی میآید یا زمانی که میشنویم سازمان محل فعالیتمان قصد تعدیل نیرو دارد، دچار اضطراب میشویم.
اما درگیری هر روزه با این احساس، لزوما به معنای بیمار بودنمان نیست. اضطراب، احساسی طبیعی و ضروری است که اگر بهموقع تجربه و البته بهموقع مهارش کنید، میتواند شما را از خطر حفظ کند. با این وجود، بسیاری از ما، نه تنها در شرایط گفتهشده، بلکه در صورت شنیدن صدای بوق یک موتورسیکلت از آن طرف خیابان، خواندن یک داستان پرهیجان یا شنیدن خبری در مورد همسایهمان، به قدری گرفتار تنش و اضطراب میشویم که برای رسیدگی به فعالیتهای روزمره خود، احساس ناتوانی میکنیم.
در این شرایط صبوری، تلاش برای کمکردن تنشها یا حتی سفر رفتن هم نمیتواند گرهای از مشکلمان باز کند و هیچ چیز به اندازه کمکگرفتن از روانشناسها یا در موارد حادتر، استفاده از تجربه روانپزشکها، نمیتواند ما را از درگیری با این احساس ناخوشایند نجات دهد.
متخصصان برای مقایسه اضطراب طبیعی با اضطراب نیازمند درمان، معیارهای زیر را مشخص کردهاند. اگر شما در طول روز با این نشانهها درگیر هستید، حتما باید به متخصصان مراجعه کنید و به جای ساختن با این درد، برای کمکردنش از تخصص آنها بهره بگیرید.
-کابوس میبینید یا اینکه به خواب نمیروید؟
– احساس میکنید چیزی در گلویتان گیر کرده یا اینکه کسی پایش را روی قفسه سینه شما گذاشته؟
-دلتان میخواهد همهچیز را بگذارید و فرار کنید؟
-مدام احساس تهوع میکنید و صبحها بالا میآورید؟
-در بدنتان احساس کوفتگی میکنید؟
-زود خسته میشوید؟
-دلتان نمیخواهد در محیط کار، مسئولیت تازهای را به عهده بگیرید و در جمعها توجه زیادی را دریافت کنید؟
-بعضی لحظهها احساس میکنید زمین و زمان به شما فشار آورده و دنیا روی سرتان خراب شده؟
-دهانتان زیاد خشک میشود؟
-نفستان کوتاه شده؟
-چیزی که همکارانتان را آشفته نمیکند، برای شما هراسی بزرگ را ایجاد میکند؟
-فکر میکنید ادامهدادن بیفایده است؟
-در طول روز با صدای بلند و لحن خشن، با دیگران صحبت میکنید؟
-همراه با سایر نشانههای گفتهشده، کمردرد، سردرد یا زانودرد را تجربه میکنید؟
منبع: سلامت نیوز